پادگان شهید رجایی سراب نیلوفر یکی از مراکز آموزش مرزبانی نیروی انتظامی در کرمانشاه است که وظیفه آموزش و تربیت سربازان مرزبانی را به مدت سه ماه بر عهده دارد. این پادگان در منطقهای با آبوهوای خشک و سرد قرار دارد و حدود ۲۰ کیلومتر از شهر کرمانشاه فاصله دارد
خاطرهای از روز اول ورود به پادگان شهید رجایی سراب نیلوفر
یاشاسین اردبیل! (زنده باد اردبیل!) داداش، روز اول که رسیدیم پادگان، یه حس عجیبی داشتم. هم استرس، هم هیجان، هم یه جورایی دلتنگی. (دلتنگی) از ترمینال که راه افتادیم سمت پادگان، هوا یه کم سرد بود، ولی خب، اردبیلی جماعت به سرما عادت داره! (اردبیلیها به سرما عادت دارند!) تا رسیدیم، یه صف بلند درست شد، همه منتظر ورود. یه افسر اومد و شروع کرد به توضیح قوانین. "اینجا دیگه خونه بابات نیست، نظامه!" (اینجا دیگر خانه پدرت نیست، نظام است!) بعدش ما رو بردن سمت آسایشگاه. یه سالن بزرگ، تختهای دوطبقه، و یه عالمه سرباز که هر کدوم یه گوشه نشسته بودن، بعضیا مشغول حرف زدن، بعضیا تو فکر فرو رفته بودن.
کلاسهای آموزشی و تمرینات
روز بعد، صبح زود بیدارمون کردن. "پاشو سرباز! ساعت پنج صبحه!" (بلند شو سرباز! ساعت پنج صبح است!) اولین چیزی که یاد گرفتیم، نظم و ترتیب بود. صفهای مرتب، راه رفتن منظم، احترام به مافوق. بعدش رفتیم سر کلاسهای آموزشی. یه افسر اومد و شروع کرد به توضیح درباره قوانین مرزبانی. "سرباز! مرز خط قرمز مملکته، باید جونت رو واسش بذاری!" (سرباز! مرز خط قرمز کشور است، باید جانت را برای آن بگذاری!) تمرینات بدنی هم داشتیم، از دویدن دور میدان گرفته تا تمرینات رزمی. یه روز که داشتیم تمرین تیراندازی میکردیم، یکی از بچهها که اهل تبریز بود، گفت: "آقا این تفنگا خیلی سنگینه، دستام درد گرفت!" (این تفنگها خیلی سنگین هستند، دستانم درد گرفت!) فرمانده خندید و گفت: "سرباز! این تازه اولشه، باید قوی بشی!" (سرباز! این تازه اول کار است، باید قوی شوی!)
زندگی در پادگان
زندگی تو پادگان یه جورایی سخت بود، ولی یه چیز خوب داشت: رفاقت. همه از یه جاهای مختلف ایران اومده بودن، ولی کمکم با هم صمیمی شدیم. شبها تو آسایشگاه، از خاطراتمون میگفتیم، از شهرمون، از خونه، از غذاهای مامانپز! یه روز یکی از بچههای کرمانشاهی گفت: "داداش، اینجا که اومدی، باید کلهپاچه بخوری!" (برادر، اینجا که آمدی، باید کلهپاچه بخوری!) منم گفتم: "ما تو اردبیل دوغگازدار میخوریم، کلهپاچه نمیخوایم!" (ما در اردبیل دوغ گازدار میخوریم، کلهپاچه نمیخواهیم!) همه خندیدن، و این شد شروع یه دوستی خوب.
پادگان شهید رجایی یه تجربه خاص بود، سختی داشت، ولی درس زندگی هم داشت. یاد گرفتم که نظم، احترام، و رفاقت چقدر مهمه. و مهمتر از همه، فهمیدم که سربازی فقط یه دوره نیست، یه تجربهست که آدم رو میسازه.
یاشاسین اردبیل، یاشاسین ایران! (زنده باد اردبیل، زنده باد ایران!)
اگر خاطره رو دوست داشتی، بگو تا بیشتر برات بنویسم! 😊
سربازی، زکات عمر
حالا که دوره آموزشی تمام شده، میتوانم بگویم این دو ماه، با همه سختیهایش، یکی از بهترین تجربههای زندگیام بود. از خندههای شبانه تا درسهای بزرگی که گرفتم، پادگان شهید رجائی برایم مثل یک دانشگاه زندگی بود. اگر شما هم عازم این پادگان هستید، نگران نباشید. با آمادگی درست، این دوره نهتنها قابلتحمل، بلکه پر از خاطرات شیرین خواهد بود.
برای شروع این سفر با اطمینان کامل، فایل کامل دوره آموزشی ما را از [لینک دریافت] تهیه کنید. این فایل تمام اطلاعاتی که برای یک دوره آموزشی موفق نیاز دارید را در اختیارتان قرار میدهد. همین حالا آماده شوید و خاطرات خودتان را در پادگان شهید رجائی بسازید!
توصیه نهایی
اگر قراره به پادگان شهید رجائی اعزام بشید، نگران نباشید. این پادگان، با همه سختیهاش، پر از خاطراتیه که بعدها با خنده تعریفشون میکنید. اما برای اینکه کاملاً آماده باشید و بدونید چه چیزی در انتظارتونه، پیشنهاد میکنم فایل جامع پادگان آموزشی شهید رجائی رو مطالعه کنید. این فایل همه نکات لازم از جمله:
-
امکانات پادگان شهید رجائی
-
مکان دقیق پادگان و راه های موجود برای رفتن به پادگان
-
شرایط آموزشی در شهید رجائی (سختگیری میشه یا نه؟)
-
وسایل مورد نیاز در دوره آموزشی
-
نیروگیری و تقسیمات پادگان شهید رجائی
-
مرخصی ها در دوران آموزشی
-
وضعیت تلفن ها و نحوه تماس با خانواده
-
غذای پادگان شهید رجائی
-
میدون تیر و اردوگاه
-
درجات نظامی
-
اندازه مو سر وریش
-
نصیحت های دوستانه
تجربیات سربازان قبلی و... رو داره و میتونه راهنمای کاملی برای شما باشه. با آرزوی موفقیت برای همه سربازان آینده!



ارسال دیدگاه یا خاطره