ورود به دنیای جدید
بذارید از همون اول براتون تعریف کنم. یه روز بهاری تو فروردین 1400 بود که با یه کولهپشتی پر از وسایل و یه عالمه هیجان و استرس، پامو گذاشتم تو پادگان دستغیب جهرم. اصلاً نمیدونستم قراره چه ماجراهایی تو انتظارمه! فقط شنیده بودم که جهرم به خاطر آب و هواش و مردمای خونگرمش یه حال و هوای خاصی داره. تو دلم گفتم: «خب، حالا که اومدیم، ببینیم چی پیش میاد!»
دم در پادگان، دژبانها با یه لبخند مهربون ولی یه کم جدی وسایلمونو چک کردن. یه صف از جوونا، همه با ساکای جورواجور، وایستاده بودیم. یکی از بچهها که کنارم بود، با لهجه شیرین شیرازی گفت: «فکر کن حالا یکی بیاد بگه همه برید دور زمین بدوید!» خندیدم، ولی یه کم نگران بودم که نکنه واقعاً همچین چیزی بشه! وقتی وسایلمو باز کردم، دژبان یه نگاهی به یه بسته کلوچه تو کولهم انداخت و گفت: «اینو نگه دار، اینجا شبا به دردت میخوره!» بعد بهمون یه شربت آلبالو دادن که تو اون هوای بهاری جهرم انگار یه جرعه بهشت بود!
جا افتادن تو گروه و شروع قصه
بعد از بازرسی، ما رو بردن به یه سالن با سقف بلند و پنجرههای بزرگ که نور خورشید ازش میزد تو. یه افسر جوون اومد و با یه لحن دوستانه گفت: «اینجا خونه موقت شماست، فقط یه کم باید با برنامه پیش برید. نگران نباشید، حالشو میبرید!» بعد ما رو به گروهانهای مختلف تقسیم کردن. شانس آوردم چند تا از بچههایی که تو راه باهاشون گپ زده بودم، تو گروهان من بودن. انگار از همون اول یه حس رفاقت بینمون شکل گرفت.
لباسای سربازی رو دادن: یه دست فرم سبز، یه جفت پوتین مشکی، و یه پتو که یه کم بوی تمیزی میداد. یکی از بچهها با خنده گفت: «این پتو انگار از عروسی مادربزرگم جا مونده!» همه زدن زیر خنده و جو یه کم سبک شد. چون سرباز معلم بودیم، فقط یه دست لباس دادن. منم تو دلم گفتم: «خب، حداقل لازم نیست هر روز دنبال ست کردن لباس باشم!»
روزمرگیهای پادگان: نظم و شوخی
زندگی تو پادگان دستغیب مثل یه فیلم پر از لحظههای خندهدار و بهیادموندنی بود. صبحا با صدای سوت و یه «بیدارباش!» بلند از خواب میپریدیم. ساعت پنج و نیم صبح باید آماده میشدیم برای صبحگاه و یه کم نرمش. صبحانهها معمولاً نون و پنیر و چای شیرین بود، ولی گاهی یه بشقاب آش رشته یا حلیم میدادن که انگار عید شده بود! یکی از بچهها همیشه غر میزد: «این چای انگار شیرهست، یکی قندشو کم کنه!» ولی همونو با ولع میخورد.
روزا با کلاسهای آموزشی و تمرین رژه پر میشد. از صبح تا غروب، یا تو کلاس بودیم یا تو حیاط زیر آفتاب ملایم جهرم رژه میرفتیم. فرماندهمون، که بچهها بهش میگفتن «عمو اکبر»، آدم باحالی بود. یه روز که یکی از بچهها تو رژه قاطی کرد و به چپ و راست اشتباه رفت، به جای عصبانی شدن، گفت: «پسر، تو که اینجوری راه میری، انگار داری برای عروسی تمرین میکنی!» همه غش کردیم از خنده و جو عوض شد.
یه چیز جالب تو این پادگان این بود که بچهها خودشون یه جورایی حال و هوای گروهان رو شاد نگه میداشتن. ارشد گروهانمون یه پسر شوخ از شیراز بود که همیشه یه لطیفه آماده داشت. یه بار که یکی از بچهها از غذا غرش دراومد، گفت: «داداش، این غذا رو تو خونه ما به مهمونای ویژه میدن، تو چرا نق میزنی؟» این شوخیها باعث میشد روزای سخت هم به خنده بگذره.
فرار به شهر و مزه جهرم
بعد از یه ماه آموزش، وقتی گفتن مرخصی داریم، انگار بهمون بال دادن! فقط یه مشکل کوچیک بود: سرای کچلمون تو شهر حسابی تابلو بود! یکی از بچهها گفت: «بچهها، یه کلاه بخرید که تو جهرم انگار از فضا نیومده باشیم!» همه خندیدیم و رفتیم چند تا کلاه پارچهای گرفتیم.
مرخصیها بهترین فرصت برای گشت زدن تو جهرم بود. یه روز با چند تا از رفقا تصمیم گرفتیم بریم یه رستوران محلی. یکی از بچههای جهرمی گفت: «بیاید براتون کلمپلوی اصل جهرمی سفارش بدم!» رفتیم و یه کلمپلوی خوشمزه خوردیم که هنوزم طعمش یادمه. وقتی برگشتیم پادگان، دژبان با خنده گفت: «بوی کلمتون کل پادگانو گرفته!» همه زدن زیر خنده و تا چند روز از این ماجرا حرف میزدیم.
شبای پرخاطره و گپهای دوستانه
شبای پادگان دستغیب یه جورایی بهترین بخشش بود. بعد از خاموشی، که همه باید تو تختامون میخوابیدیم، کمکم صدای گپ و گفت بچهها بلند میشد. یکی از صمیمیترین رفیقای من تو پادگان، پسری به اسم حامد از فسا بود. همیشه یه داستان بامزه از شهرش داشت. یه شب که حسابی دلم گرفته بود، بهش گفتم: «حامد، یه چیزی بگو حالمون عوض شه.» شروع کرد یه ماجرای خندهدار از مهمونیای خانوادگیشون تعریف کردن که همه غش کردیم از خنده. اون لحظه حس کردم این رفاقتا یه گنج واقعیان.
یه شب دیگه، یکی از بچهها که یه دیوان حافظ آورده بود (خدا میدونه چطور از دژبان ردش کرده بود!) شروع کرد فال گرفتن. یکی از بیتا اومد: «ساقی به نور باده برافروز جام ما.» همه ساکت شدیم و هرکی رفت تو فکر خودش. انگار اون لحظه همه غم و غصهها پر کشید.
پایان ماجرا و یه دلتنگی شیرین
وقتی دوره آموزشی تموم شد، یه حس دوگانه داشتم. از یه طرف خوشحال بودم که بالاخره این دو ماه تموم شد و قراره برگردم به شهر خودمون، از طرف دیگه دلم برای اون جمع صمیمی و شوخیهای بچهها تنگ میشد. روز آخر، همه با هم یه عکس یادگاری گرفتیم تو حیاط پادگان، کنار یه حوض قشنگ که همیشه دورش جمع میشدیم. عمو اکبر اومد و گفت: «هرجا رفتید، یادتون باشه اینجا یه تیکه از وجودتونه.» راست میگفت. پادگان دستغیب با همه نظم و سختیاش، یه جای خاص بود که بهمون یاد داد چطور تو موقعیتای سخت رفیق پیدا کنیم و حال خوب بسازیم.
یه یادگاری از جهرم
حالا که دارم این خاطره رو مینویسم، دلم برای اون روزا تنگ شده. برای اون گپهای شبونه، برای اون رژههای ناشیانه که همه غر میزدیم ولی تهش میخندیدیم، و برای اون حس رفاقتی که تو پادگان شکل گرفت. اگه یه روز گذرتون به پادگان دستغیب جهرم افتاد، از طرف من به عمو اکبر سلام برسونید و بگید هنوزم یاد اون روزاییم.
رفقای خوب، بهترین خاطرهها رو میسازن. این خاطرهها مثل یه نقاشی قشنگن که هیچوقت رنگشون کمرنگ نمیشه. اگه شما هم خاطرهای از پادگان دارید، بنویسید و بذارید با هم یاد گذشته کنیم و حال کنیم!
سربازی، زکات عمر
حالا که دوره آموزشی تمام شده، میتوانم بگویم این دو ماه، با همه سختیهایش، یکی از بهترین تجربههای زندگیام بود. از خندههای شبانه تا درسهای بزرگی که گرفتم، پادگان دستغیب جهرم برایم مثل یک دانشگاه زندگی بود. اگر شما هم عازم این پادگان هستید، نگران نباشید. با آمادگی درست، این دوره نهتنها قابلتحمل، بلکه پر از خاطرات شیرین خواهد بود.
برای شروع این سفر با اطمینان کامل، فایل کامل دوره آموزشی ما را از [لینک دریافت] تهیه کنید. این فایل تمام اطلاعاتی که برای یک دوره آموزشی موفق نیاز دارید را در اختیارتان قرار میدهد. همین حالا آماده شوید و خاطرات خودتان را در پادگان دستغیب جهرم بسازید!
توصیه نهایی
اگر قراره به پادگان دستغیب جهرم اعزام بشید، نگران نباشید. این پادگان، با همه سختیهاش، پر از خاطراتیه که بعدها با خنده تعریفشون میکنید. اما برای اینکه کاملاً آماده باشید و بدونید چه چیزی در انتظارتونه، پیشنهاد میکنم فایل جامع پادگان دستغیب جهرم رو مطالعه کنید. این فایل همه نکات لازم از جمله:
-
امکانات پادگان دستغیب جهرم
-
مکان دقیق پادگان و راه های موجود برای رفتن به پادگان دستغیب جهرم
-
شرایط آموزشی در دستغیب جهرم (سختگیری میشه یا نه؟)
-
وسایل مورد نیاز در دوره آموزشی
-
نیروگیری و تقسیمات پادگان دستغیب جهرم
-
مرخصی ها در دوران آموزشی
-
وضعیت تلفن ها و نحوه تماس با خانواده
-
غذای پادگان دستغیب جهرم
-
میدون تیر و اردوگاه
-
درجات نظامی
-
اندازه مو سر وریش
-
نصیحت های دوستانه
تجربیات سربازان قبلی و... رو داره و میتونه راهنمای کاملی برای شما باشه. با آرزوی موفقیت برای همه سربازان آینده!
برای دریافت فایل پادگان دستغیب جهرم روی عکس کلیک کنید.
ارسال دیدگاه یا خاطره